Limba sursă: Limba persană
ساعتم Ú©Ù‡ زنگ خورد Ùهمیدم Ú©Ù‡ واقعا خوابم برده بود. دوباره نگران شدم. هنوز پولم رو از بانک Ù†Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ بودم. اگه هنوز هم خودپردازهای بانک تجارت خراب بودن چاره ای نداشتم جز اینکه به خونه زنگ بزنم Ùˆ از بابام بخوام Ú©Ù‡ به ØØ³Ø§Ø¨ بانک ملی ام پول بریزه. واقعا امیدوار بودم Ú©Ù‡ این کار لازم نباشه، چون باز هم Ú©Ù„ÛŒ باید جواب پس Ù…ÛŒ دادم Ùˆ Ø§ØØªÙ…الا دروغ Ù…ÛŒ Ú¯ÙØªÙ… Ú©Ù‡ من روم نمی شه از آدمایی Ú©Ù‡ با تور ما میان پول قرض کنم، من هیچ کدوم رو نمیشناسم، اگه پول خودم باشه بهتره Ùˆ هزار ØØ±Ù Ùˆ ØØ¯ÛŒØ« دیگه. ولی بهتر بود Ú©Ù‡ ØØ§Ù„ا نگران این چیزا نباشم. این بدترین ØØ§Ù„ت ممکن بود.